برای درگذشت لین هجینیان – پادینامگ

«لین هجینیان»  شاعر شعر زبان که به تازگی درگذشت، یکی از بنیان گذاران جنبش شعر زبان در دهه 1970 و نیرویی تاثیرگذار در دنیای شعر تجربی و آوانگارد بود.

محمد آزرم، شاعر و منتقد ادبی در پی درگذشت  لین هجینیان، شاعر شعر زبان یادداشتی را با عنوان «نوشتن آیا بازپس گرفتن است؟» در اختیار پادینامگ قرار داده است. در متن این یادداشت می خوانیم:

«کجا می روم یا با اطمینان به کجا می خواهم بروم

انگیزه ای برای پیشبرد نثر

یا نسخه ای یقینی از خودم که نمی دانم

جایی که یکی می رود اما به هر حال می رود شاید سفر

«لین هجینیان»  شاعر شعر زبان 5 اسفندماه درگذشت. او یکی از بنیان گذاران جنبش شعر زبان در دهه 1970 و نیرویی تاثیرگذار در دنیای شعر تجربی و آوانگارد بود. ویژگی شعر او حضور تغزلی غیرمعمول و درگیری توصیفی با امور روزمره است. هجینیان نویسنده مجموعه های شعر بسیاری است، از جمله: «زندگی من» و «زندگی من در دهه نود» (2013)، کتاب هزار چشم (2012)، سرنوشت ساز (2003)، زندگی من (عرشه سوزان، 1980). هجینیان که اهل کالیفرنیا بود، در بخش انگلیسی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی تدریس می کرد.

همچون بسیاری از زبان نویسی ها، آثار هجینیان شعری را به نمایش می گذارد که از لحاظ نظری در مقایسه با شعر مرسوم، پیچیده است. در حالی که نوشتن «شعر زبان» از نظر سبکی متنوع است و حرکتی است که به سختی قابل تقلیل به یک سبک خاص است، اکثر شاعران این گروه به نوشتن در اشکال نامرسوم و اغلب غیرروایی ممارست دارند. نوشتن شعر زبان عملی است جامعه محور و اغلب سیاست مترقی و نظریه اجتماعی را موضوع خود قرار می دهد. برای مثال، کار هجینیان متعهد به بررسی پیامدهای سیاسی روش هایی است که معمولاً در شعر زبان به کار گرفته می شود. با این حال، آثار او با شعر سنتی، هویت بخش و سیاسی اکثر نویسندگان چپ به همان اندازه که با شاعران جریان اصلی تفاوت دارد، متفاوت است. باید دید پیش گیری از این جمله فیلسوف زبان «لودویگ ویتگنشتاین» که می گوید؛ «مرزهای زبان من مرزهای جهان من است» آسان تر است یا به کارگیری نظریه «آشنایی زدایی» ویکتور اشکلوفسکی:

یک غریبه یک مناسبت می سازد

دریای نقره ای کثیف، بزرگی تو کشتی هایی را حمل می کند که ظهر در علف ها ایستاده اند

ببینید، من پلیس گرفتم – یا آنها مرا گرفتند

خاطره نویس، غمگین از هرج و مرج می گوید

    رویاها

غربت روشن است

در هوای سنگین، در پایین باد نامتعادل، بر فراز پلکان های غبارآلود

(از شعر وهم دنبال نشده)

برای درگذشت لین هجینیان

اگرچه شعر زبان، ضد اعتراف و ضد واقع گرایی است، اما آثار هجینیان این شیوه ها را رد نمی کند. او در «رمان» طولانی زندگی من (2002) و اوکساتا (1991) از تجربیات شخصی استفاده می کند و این آثار به نحو بارزی زندگی نامه ای هستند.

هجینیان در آثارش اجراهای زبانی را جایگزین روش های بیانی برای بازنمایی امر اعترافی یا امر واقعی می کند. کار او که مکرراً به زندگی نامه مربوط می شود، به بررسی رابطه بین شیوه های نوشتاری جایگزین و ذهنیتی می پردازد که اغلب این ژانرها را مبهم می کند. نحوه جایگزینی ای که هجینیان بیشتر از آن استفاده می کند، همان شکلی است که «جمله جدید» نامیده می شود، شکلی از شعر منثور که عمدتا از جمله هایی تشکیل شده که هیچ گذار روشنی ندارند. متنی که از موضوعی به موضوع دیگر حرکت می کند، گسست و شکافی پدید می آورد که با مشارکت خواننده و خوانش او می توان حفره های فرمی را پر کرد:

بیشتر مردم دوست دارند همه چیز خوب باشد

اما برای به دست آوردن آن یک رویکرد برنامه ای در نظر بگیر

نفرت انگیز خواهد بود و هیچ کدام هرگز به تو نمی رسد

مگر از راه فروش گاراژ پر سر و صدا 

صاحب داروخانه

در این لحظه از شادی فریاد می زند

در یک توستر نقره ای، من آن را می خواهم

حتی اگر کار نکند! دو کپسول آتش نشانی خراب شده است

می دونی وسط جمله بیرون رفتی تا نگاه کنی

آنهایی که – کسانی که

هدف یکباره می آید

در پایان طوری که فرد به عقب پرتاب شود

دوباره به شعر تا «دوباره» را که شعر است اجرا کند درباره

(از شعر خانه ای که نام آن با حرکت تولید می شود)

برای درک کار هجینیان، دریافت این نکته ضروری است که شعر او خوانشی مقاوم را پرورش می دهد و حتی به آن الزام دارد. کار او از نظر پیش بینی ناپذیری، انحراف از قراردادها و خارج از کنترل بودن، جالب توجه است. هجینیان در مقاله «رد بسته شدن»، نظریه ای درباره «متن باز» را توسعه می دهد که هم کار قبلی و هم کار متاخرش را تعریف می کند. او می نویسد: «یک متن باز به روی جهان و به ویژه برای خواننده باز است… دعوت به مشارکت می کند، اقتدار نویسنده بر خواننده را رد می کند و بنابراین، اقتدار ضمنی در سلسله مراتب اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را مردود می شمرد. برای برانگیختن مشارکت خواننده، متن باز درگیر یک سری تکنیک های بنیان فکن می شود که خواننده را در معرض احتمالات معنایی ای قرار می دهد که به متن می آورد.»

پای بندی هجینیان به جنبش زبان و تکنیک های آن در سراسر آثار او مشهود است. اولین مجموعه کتاب او، نوشتن کمکی به حافظه است (1978)، سیستم های اعترافی حافظه و دشواری های به تصویر کشیدن این سیستم ها را بدون هموار کردن پرسش هایی که مطرح می کنند بررسی می کند. نمونه ای از «متن باز» هجینیان، زندگی نامه «زندگی من» است. این اثر، با توجه به روش های جایگزین و چندگانه گفتن، از استناد به قراردادهای زبانی شفافی که معمولا در زندگی نامه نویسی استفاده می کنند، خودداری می کند.

هجینیان در سفری به لنینگراد (1991) با شاعران معاصر مختلفی ملاقات کرد که الهام بخش لنینگراد بودند. نتیجه، یک متن معمولی جنبش زبان است، حتی به صورت مشترک، همانطور که در جنبش رایج است. چهار شاعر در این مجموعه صداهای متناوب را تغییر می دهند و درباره راه های مختلفی بحث می کنند که جامعه «پساگلاسنوست» آنها را مجبور به رویارویی با سیاست کرده است. تعامل هجینیان با  شاعران عمیقاً بر آثار او تاثیر گذاشته است. همکاری چندساله او با شاعر روسی «آرکادی دراگوموسچنکو» منجر به یک قطعه تیاتر، فیلمنامه و ترجمه شعر و همچنین به کتاب «اوکساتا» (1991) منجر شد، اثری که علاقه هجینیان را به فرم، نثر و خودافشایی زبان نشان می دهد. این اثر بر اساس شعر بلند الکساندر پوشکین، «یوجین اونگین»  نوشته شده است.

هجینیان که نویسنده ای پرکار بود، از زمان اوکساتا، آثار متنوع و گسترده ای ارایه کرد. شعر طولانی «اتوبیوگرافیک» او، زندگی من، دو بار تجدید چاپ و به روز شده است. این اثر در ابتدا با 38 قطعه 38 سطری – به سن هجینیان در زمان انتشار اولیه – و بعد به صورت 45 قطعه 45 سطری منتشر شد. شعر بلند او «با خوشحالی» (2000) با استقبال زیادی روبه رو شد و در مجموعه مقالات او با عنوان «زبان تحقیق» (2002) گنجانده شد. این کتاب که از بین بیش از 25 سال کار انتخاب شده است، نگاهی روشنگر از تاثیرات و مشغله های هجینیان، به ویژه محوریت «گرترود استاین» در رشد او در جایگاه یک نویسنده و متفکر، ارایه می دهد.

هیجینیان در این کتاب با گسترش چارچوب «مقاله شاعر» فراتر از مسایل فرم و سنت، و تبدیل آن به یک گفت وگوی فلسفی پایان باز، خواننده کتاب را به مشارکت دعوت می کند. علاقه مداوم هجینیان به مفاهیم «تجربی» در برخی از کارهای متاخر او، از جمله ساگا/سیرک (2009) مشهود است. هیجینیان در دو شعر بلند کتاب، یک اثر کوتاه از ژانر روایی می سازد و مرزهای ژانر را با هوشیاری بنیان فکن ناپدید می کند. امکانات موجود در آثار هجینیان و قابلیت های عام و معرفت شناختی نوشتن، پایان ناپذیر است. در کار این زندگی، هر کوتاه آمدن فاصله ای مفهومی پدید می آورد که مسیر جدیدی برای حرکت نوشتن باز می کند.

از دهه 1970، زمانی که هجینیان شروع به نوشتن کرد، بسیاری از فنون و علایق زبان نویسی از حاشیه به مرکز شعر آمریکایی منتقل شده است. هجینیان و شاعران زبان همکارش مانند «ران سیلیمن»، «چارلز برنستاین»، و «رایه آرمانتروت» در دانشگاه به عنوان استاد و نویسنده مدعو استخدام شده اند، که موضع «مخالف» بسیاری از کارهای اولیه آنها را پیچیده کرده است. هجینیان در مصاحبه ای درباره وضعیت شعر زبان گفته بود: «آنتولوژی های شعر زبان، جاه طلبی آشکاری برای تعریف و تاریخی کردن فعالیت هاست. این کتاب ها برای مدت طولانی راهی هستند که مردم از طریق آن شعر زبان را درک می کنند و در معرض آن قرار می گیرند. این آنتولوژی ها به نسل امروز اعلام می کنند: اینجاست، این تاریخ است، اکنون می توانیم به کاری که انجام می دهیم ادامه دهیم. اما برای من، چالش بزرگ این است که به یاد بیاورم که این داستان کافی نیست، این تمام داستان نیست، این کتاب ها آن چیزی را که واقعاً بوده احساس نمی کنند – واقعا آن را نشان نمی دهند.»

«خانه ای که نام آن با حرکت تولید می شود» و «وهم دنبال نشده» ترجمه ای از شعرهای هیجینیان است که خصلت های شعری او را حتی در مرزهای زبانی دیگر، نشان می دهد:

خانه ای که نام آن با حرکت تولید می شود

خانه ای که نام آن با حرکت تولید می شود

جایی است که مردم می روند (یکی که دنبال می کند

بعدی را که برای خودش زمزمه می کند زن یا مرد زمزمه می کند برای خودش

خطرناک برای همه) برای ماندن در یک طرح خانوادگی

داستان های آن مثل تیغه ها می چرخند

روی چرخی که میل صحبت کردن من با تو موج می زد

سرنوشت و آرزو

اقبال و نیت، هر از گاهی همگرا می شوند 

بیشتر مردم دوست دارند همه چیز خوب باشد

اما برای به دست آوردن آن یک رویکرد برنامه ای در نظر بگیر

نفرت انگیز خواهد بود و هیچ کدام هرگز به تو نمی رسد

مگر از راه فروش گاراژ پر سر و صدا 

صاحب داروخانه

در این لحظه از شادی فریاد می زند

در یک توستر نقره ای، من آن را می خواهم

حتی اگر کار نکند! دو کپسول آتش نشانی خراب شده است

می دونی وسط جمله بیرون رفتی تا نگاه کنی

آنهایی که – کسانی که

هدف یکباره می آید

در پایان طوری که فرد به عقب پرتاب شود

دوباره به شعر تا «دوباره» را که شعر است اجرا کند درباره ی

من بالاخره یک کارت کتابخانه می گیرم و 100 دلار احساس خستگی برای آن پرداخت نمی کنم

فقط به اندازه ای که در سطح دریا احساس خستگی می کنند

مثلاً بعد از پنج ساعت پیاده روی، وَ همینطور بود

وقتی تازه داشت روشن می شد – خاکستری تیره

که هرگز روشن نشد من تو را آنقدر نمی شناسم که بشکنم

دور از مکالماتم تا وارد شوم

روی مال تو وَ این توهمی که من اغلب می شناسم درست کنی

کجا می روم یا با اطمینان به کجا می خواهم بروم

انگیزه ای برای پیشبرد نثر

یا نسخه ای یقینی از خودم که نمی دانم

جایی که یکی می رود اما به هر حال می رود شاید سفر

بی هدف خواهد بود سرنوشت صرفاً بهانه خوبی برای تجربه است

پرندگان در حال غوغا هستند، دود بلند می شود

از بریکت های باربیکیو پاشیده شده با نفت سفید، تابستان است

و اکنون، تحقیر شده (من خیلی ساده لوح هستم

گاهی اوقات)، برای گیر نکردن به لبه میز کار، پشت را به سمت راست بچرخان

بعد به سمت چپ برای نیفتادن کاکتوس

فریاد می زنم: «چیزهایی! چیزها! از سر راهم برو کنار!”

من هرگز ظرفیت خود را برای عصبانی شدن از دست نداده ام

من احساس می کنم

که موجه است، حتی ضروری است، هرچند این را قبول دارم

بعد از ساعت اول بداهه های من هیچ کمکی نمی کند

اما حرکت می کند به سوی ترکیب

وهم دنبال نشده

فانوس دریایی بی فایده، وَ سطل در ساحل، بگونیاهای پاره شده

مثال ها را فراموش کنید – موجودیت یا جزییاتی در اطراف نیست که بیش از یک مثال نباشد

واقعاً چه خنده دار است؟

روزی روزگاری یک موش بود و یک کاکتوس و یک جفت لاستیک بسیار کوچک

    چکمه هایی با سوراخ در کفی سمت چپ، وَ حالا که به گذشته فکر می کنم یاد آن جا می افتم

    بچه ای سوار بر کشتی در دریاچه ای پر از گل بود، و از میان آنها داستانی برای بافتن هست

    و احتمالا بیش از یکی

موسیقی در «مانتل» تغییر می کند، نوازنده قره نی گیج می شود، همگام کننده از کار می افتد

شکستگی سنگ مرمر، چوب خیس، جاده که به دوردست باریک می شود و بعد دور یک صخره می چرخد

نوشتن آیا خوب و خالی است، آیا تحقیق، تجدید حیات، بازپس گرفتن است؟

8، 9، 10، 11، منهای 31، 8

یک غریبه یک مناسبت می سازد

دریای نقره ای کثیف، بزرگی تو کشتی هایی را حمل می کند که ظهر در علف ها ایستاده اند

ببینید، من پلیس گرفتم – یا آنها مرا گرفتند

خاطره نویس، غمگین از هرج و مرج می گوید

    رویاها

غربت روشن است

در هوای سنگین، در پایین باد نامتعادل، بر فراز پلکان های غبارآلود، زنان سلول های داغ خود را حمل می کنند

    خیرخواهی

همه شگفتی ها آیا کوچک هستند؟»

پایان خبر پادینامگ

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "برای درگذشت لین هجینیان – پادینامگ" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "برای درگذشت لین هجینیان – پادینامگ"، کلیک کنید.