خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات | جاناتان اچ ترنر

خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات | جاناتان اچ ترنر

خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات ( نویسنده جاناتان اچ ترنر )

در کتاب «نظریه های جامعه شناسی احساسات»، جاناتان اچ. ترنر ما را به کاوشی عمیق در قلمرو پیچیده و غالباً نادیده گرفته شده احساسات از منظر جامعه شناختی دعوت می کند. این اثر جامع، چارچوبی تلفیقی برای درک چگونگی شکل گیری و عملکرد احساسات در بافت های اجتماعی ارائه می دهد، فراتر از برداشت های صرفاً فردی و روان شناختی از عواطف.

مطالعه احساسات در جامعه شناسی، در نگاه اول شاید پدیده ای صرفاً فردی و درونی به نظر برسد، اما با ورود به دنیای نظریه پردازی جاناتان اچ. ترنر، به وضوح درمی یابیم که حتی خصوصی ترین حس های ما ریشه های عمیق اجتماعی دارند. ترنر، به عنوان یکی از پیشگامان و تأثیرگذارترین نظریه پردازان معاصر در این حوزه، با ارائه کتاب «نظریه های جامعه شناسی احساسات»، گامی مهم در جهت ساماندهی و تلفیق دیدگاه های مختلف درباره نقش عواطف در ساختارها و تعاملات اجتماعی برداشته است. این کتاب نه تنها یک معرفی ساده، بلکه یک تحلیل دقیق و سازمان یافته از چگونگی درک احساسات در بستر جامعه شناسی است.

این اثر ارزشمند، تلاشی بی نظیر برای پیوند زدن سنت های نظری گوناگون و خلق یک نظریه عام است که احساسات را در سطوح مختلف واقعیت اجتماعی، از تعاملات خرد گرفته تا ساختارهای کلان، مورد بررسی قرار می دهد. ترنر با درک عمیق از اهمیت عواطف در زندگی روزمره و تأثیر آن ها بر پویایی های اجتماعی، ما را به سفری در این قلمرو دعوت می کند؛ سفری که در آن با دسته بندی های نوآورانه، نیازهای بنیادین انسانی، مکانیزم های دفاعی پیچیده و نقد و ارزیابی نظریه اش آشنا می شویم. هدف این خلاصه، روشن کردن مسیر این سفر و ارائه چکیده ای جامع از ایده های کلیدی ترنر است تا خواننده بتواند تصویری شفاف و دقیق از رویکرد او به جامعه شناسی احساسات به دست آورد.

زمینه های شکل گیری نظریه ترنر در جامعه شناسی احساسات

پیش از اینکه به قلب نظریه ترنر قدم بگذاریم، لازم است درک کنیم که چگونه مطالعه احساسات جایگاه خود را در جامعه شناسی پیدا کرد و چرا کتاب ترنر در این میان اهمیت ویژه ای دارد. جامعه شناسی برای مدت ها به پدیده های ساختاری و کنش های عقلانی بیش از عواطف توجه نشان می داد، اما به تدریج مشخص شد که احساسات نه تنها صرفاً واکنشی فردی نیستند، بلکه نقش تعیین کننده ای در شکل دهی به هنجارها، ارزش ها، همبستگی های اجتماعی و حتی ساختار قدرت دارند.

جامعه شناسی احساسات: یک مرور کلی

چرا جامعه شناسان باید به احساسات اهمیت دهند؟ در ابتدا، بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی، احساسات را پدیده ای روان شناختی می دانستند که باید در حوزه روان شناسی فردی مورد بررسی قرار گیرد. اما رفته رفته مشخص شد که احساسات، آن گونه که در یک فرد بروز می کنند، به شدت تحت تأثیر فرهنگ، ساختارهای اجتماعی و تعاملات بین فردی هستند. خشم، شادی، ترس، شرم و گناه تنها تجارب فردی نیستند؛ آن ها می توانند نیروهای محرکه جنبش های اجتماعی، مبنای همبستگی های گروهی، یا حتی ابزاری برای کنترل اجتماعی باشند. از این رو، جامعه شناسی احساسات به دنبال تبیین چگونگی شکل گیری، ابراز، و مدیریت عواطف در بستر روابط اجتماعی و تأثیر متقابل آن ها بر یکدیگر است.

جایگاه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات

کتاب «نظریه های جامعه شناسی احساسات» جاناتان ترنر، نقطه عطفی در این حوزه به شمار می رود. این اثر در واقع ترجمه فصل ۳۲ از کتاب بزرگتر و شناخته شده تر ترنر با عنوان «ساختار نظریه های جامعه شناسی» است. ترنر در این کتاب، نه تنها به نقد و بررسی رهیافت های موجود در جامعه شناسی احساسات می پردازد، بلکه هدف اصلی او تدوین یک نظریه عام و تلفیقی است که بتواند طیف وسیعی از پدیده های عاطفی را در سطوح مختلف واقعیت اجتماعی توضیح دهد. او تلاش می کند تا با گردآوری و ترکیب دیدگاه های مختلف، به جای اصرار بر یک رهیافت واحد، یک مدل جامع تر و پیچیده تر ارائه دهد که محدودیت های نظریه های پیشین را پوشش دهد. این تلاش ترنر برای ایجاد یک ابرنظریه در حوزه احساسات، آن را به مرجعی اساسی برای دانشجویان و پژوهشگران این رشته تبدیل کرده است.

دسته بندی ترنر از رهیافت های موجود در جامعه شناسی احساسات

برای درک بهتر نظریه تلفیقی ترنر، ضروری است که ابتدا با دسته بندی او از رهیافت های موجود در جامعه شناسی احساسات آشنا شویم. ترنر با تیزبینی خاص خود، این رهیافت ها را به پنج دسته اصلی تقسیم می کند که هر یک بر جنبه ای خاص از پدیده های عاطفی تأکید دارند.

رهیافت های پنج گانه اصلی

رهیافت نمایشی (Dramaturgical Approach)

این رهیافت، که با نام هایی چون آرلی هاکشیلد و رزنبرگ گره خورده است، بر اهمیت فرهنگ در شکل دهی به عواطف تأکید دارد. تصور بر این است که افراد در جامعه، بازیگرانی بر صحنه زندگی هستند و فرهنگ، ایدئولوژی ها، واژگان و قواعد احساسات، راهنمای آن ها برای ایفای نقش عاطفی مناسب در موقعیت های گوناگون است. این رهیافت به ما نشان می دهد که چگونه جامعه از طریق «قواعد احساس» (feeling rules) به ما می آموزد که چه حسی را در کجا و چگونه تجربه یا ابراز کنیم. این قواعد، هم به ما اجازه می دهند تا احساسات خود را مدیریت کنیم و هم راهنمایی برای فهم واکنش های عاطفی دیگران هستند.

رهیافت ساختاری (Structural Approach)

در مقابل رهیافت نمایشی، رهیافت ساختاری بر ویژگی های ساختار اجتماعی و تأثیر آن بر احساسات تمرکز دارد. نظریه پردازانی مانند رندال کالینز و تئودور کمپِر، در چارچوب این رهیافت، به بررسی تأثیر ساختارهای اجتماعی در سطوح خرد (مانند تعاملات رودررو) و گاه کلان (مانند قشربندی اجتماعی) بر برانگیختگی و ابراز عواطف می پردازند. این رهیافت معتقد است که موقعیت فرد در سلسله مراتب اجتماعی، قدرت و منزلت او، و ماهیت روابط ساختاری، نقش کلیدی در نوع و شدت احساسات تجربه شده ایفا می کند.

رهیافت تعامل گرایی نمادین (Symbolic Interactionism)

این رویکرد، عواطف را اساساً محصول تعاملات اجتماعی می داند. در این دیدگاه، تمایز مهمی بین «عاطفه بیولوژیکی» (که بیشتر واکنشی غریزی است) و «احساسات اجتماعی» (که محصول تعریف فرهنگی و تعاملات نمادین هستند) قائل می شوند. احساسات در بستر روابط اجتماعی پایدار شکل گرفته و دائماً از طریق ارتباطات و رویارویی ها بازتعریف می شوند. نظریه های روان کاوانه که به دنبال بهره گیری از میراث فروید در جامعه شناسی عواطف هستند، نیز در این دسته قرار می گیرند و بر چگونگی تأثیر ناخودآگاه و تجارب اولیه بر شکل گیری عواطف اجتماعی تأکید دارند.

«در دیدگاه تعامل گرایی نمادین، احساسات نه صرفاً واکنشی بیولوژیکی، بلکه ساخته و پرداخته ای فرهنگی هستند که در پیچ وخم تعاملات انسانی شکل می گیرند و پیوسته در حال بازتعریف اند.»

رهیافت مناسکی (Ritual Approach)

رهیافت مناسکی ریشه در تحلیل های امیل دورکیم از «غلیان جمعی» (collective effervescence) در جوامع ابتدایی دارد. دورکیم مشاهده کرد که گردهمایی های آیینی، نوعی انرژی عاطفی مثبت شدید ایجاد می کنند که افراد را به احساس تعلق و وحدت با گروه می رساند. رندال کالینز این ایده را بسط داده و آن را به یک نظریه عمومی از پویایی های خرد در تعاملات روزمره تبدیل کرد. بر اساس این رهیافت، ساختارهای اجتماعی با قرار دادن افراد در موقعیت های هم حضورانه و تخصیص منابع متفاوت، بر شکل گیری احساسات مثبت یا منفی تأثیر می گذارند. افراد در این مناسک اجتماعی به دنبال افزایش «انرژی عاطفی» (emotional energy) مثبت و سرمایه فرهنگی خود هستند.

رهیافت مبادله (Exchange Approach)

در این رهیافت، افراد به عنوان کنشگرانی عقلانی تصویر می شوند که در تعاملات اجتماعی به دنبال به حداکثر رساندن پاداش ها و به حداقل رساندن هزینه ها هستند. عواطف، در این دیدگاه، نتیجه و بازتابی از تعادل بین سود و زیان در مبادلات اجتماعی است. ادوارد لاولر، از نظریه پردازان اصلی این رهیافت، بر این باور است که احساسات متناسب با ارزش مبادله ای منابع و پاداش هایی که افراد در یک تعامل کسب می کنند، تجربه می شوند. وقتی فرد احساس کند که دریافتی هایش از هزینه هایش بیشتر است، عواطف مثبت را تجربه می کند و برعکس.

نظریه تلفیقی جاناتان ترنر: نظریه عمومی جامعه شناختی احساسات

پس از بررسی رهیافت های موجود، ترنر پا را فراتر می گذارد و تلاش می کند تا یک نظریه جامع و تلفیقی ارائه دهد که بتواند نقاط قوت نظریه های پیشین را در خود جای دهد و محدودیت های آن ها را جبران کند. اینجاست که نظریه عمومی جامعه شناختی احساسات او متولد می شود.

ماهیت تلفیقی نظریه

نظریه ترنر نه تنها یک دیدگاه جدید، بلکه ترکیبی هوشمندانه از سنت های نظری گذشته است. او با الهام از کنش متقابل نمادین، رهیافت روان کاوانه، نظریه آئینی کالینز، نظریه های قدرت و منزلت، و نظریه های حالت های انتظار، چارچوبی چندبعدی برای درک احساسات ایجاد می کند. علاوه بر این، ترنر نگاه تکاملی را نیز در نظریه خود دخیل می کند، با این استدلال که بسیاری از الگوهای عاطفی ما ریشه در تاریخ تکاملی بشر به عنوان موجوداتی اجتماعی دارند که برای بقا و ایجاد پیوندهای اجتماعی، نظام های عاطفی خاصی را توسعه داده اند. این ماهیت تلفیقی، نظریه او را از تک بعدی بودن رها ساخته و به آن عمق و گستردگی می بخشد.

نیازهای بنیادین انسان

ترنر معتقد است که انسان ها دارای نیازهای بنیادینی هستند که برای برآوردن آن ها وارد تعاملات رودررو می شوند. او این نیازها را محرک اصلی کنش های اجتماعی و منبع اصلی اجتناب از اضطراب می داند.

این نیازها عبارتند از:

  1. نیاز به تأیید خود: این قوی ترین نیاز است. انسان ها همواره در پی تأیید خود (Self) خود در تعاملات هستند. ترنر خود را در سه سطح بنیادی (مفهوم کلی فرد از خود)، هویت های خرد (نقش ها در حوزه های نهادی مانند خانواده یا کار) و هویت های نقش (نقش های خاص در یک موقعیت) دسته بندی می کند. تأیید این سطوح خود، منجر به تجربه عواطف مثبت می شود.
  2. نیاز به پاداش های مبادله ای: افراد در مبادله با دیگران به دنبال کسب پاداش هستند، چه مادی و چه غیرمادی. احساس مثبت زمانی بروز می کند که فرد خود را در مبادله با دیگران ارزشمند بداند و سود خالص (ارزش منابع دریافتی منهای هزینه ها) را مثبت ارزیابی کند. این نیاز با تأیید خود نیز ارتباط تنگاتنگی دارد.
  3. نیاز به عضویت گروهی: افراد نیاز دارند که خود را بخشی از جریان کنش های گروهی بدانند و در تعاملات مورد توجه قرار گیرند. حتی اگر پیوند عمیقی با دیگران نداشته باشند، صرف حضور و مورد ملاحظه قرار گرفتن در گروه، احساس مثبتی را به ارمغان می آورد.
  4. نیاز به اعتماد: در هر موقعیتی، انسان ها نیاز دارند که رفتار دیگران قابل پیش بینی باشد، واکنش های آن ها صادقانه و محترمانه باشد. برآورده شدن این اجزای اعتماد، به تجربه عاطفی مثبت منجر می شود.
  5. نیاز به واقع بودگی (Realness): افراد نیاز دارند که احساس کنند فهم مشترکی از جهان تجربی با دیگران دارند، موقعیت همان گونه است که به نظر می رسد و ماهیتی محکم و پایدار دارد. رسیدن به این «واقع بودگی قوی» در یک رویارویی، عاطفه مثبت را به همراه خواهد داشت.

تعیین کننده های اصلی عواطف: انتظارات و کیفرها

ترنر معتقد است که دو فرآیند بنیادی، سطح برانگیختگی عاطفی را تعیین می کنند: انتظارات و کیفرها (Sanctions).

انتظارات: این ها تصورات فرد از آنچه باید در یک موقعیت رخ دهد یا رخ خواهد داد، هستند. انتظارات از منابع مختلفی سرچشمه می گیرند، از جمله هنجارها و ارزش ها، پایگاه و منزلت افراد، نیازهای بنیادین، خاطرات گذشته، و تراکم شبکه های اجتماعی. انتظارات، بخش مهمی از تعریف فرد از موقعیت هستند. زمانی که انتظارات برآورده شوند، احساس رضایت یا حتی شادکامی به وجود می آید. اما وقتی انتظارات محقق نشوند، اغلب احساسات منفی مانند خشم، ترس یا اندوه تجربه می شود. هرچه ناهمخوانی بین انتظار و تجربه بیشتر باشد، برانگیختگی عاطفی شدیدتر خواهد بود.

کیفرها/پاداش ها (Sanctions/Rewards): کیفردهی می تواند مثبت یا منفی باشد. کیفردهی مثبت (پاداش) منجر به برانگیختگی عواطف مثبت می شود، در حالی که کیفردهی منفی (تنبیه) عواطف منفی را برمی انگیزد. این کیفرها به طور مستقیم بر شدت و نوع احساسات تأثیر می گذارند و نقش مهمی در تنظیم رفتار اجتماعی دارند.

در تقابل انتظارات و تجارب، اگر عدم انطباق اندک باشد، افراد غالباً از استراتژی های دفاعی مانند متوسل شدن به موفقیت های گذشته استفاده می کنند. اما اگر این ناهمخوانی شدید باشد، مکانیزم های دفاعی قوی تری فعال می شوند که در ادامه به آن ها خواهیم پرداخت.

دینامیک احساسات، عوامل موثر و مکانیزم های دفاعی

نظریه ترنر فراتر از شناسایی نیازهای بنیادین و تعیین کننده های اصلی، به دینامیک پیچیده احساسات و چگونگی تأثیر عوامل مختلف بر آن ها و همچنین مکانیزم هایی که انسان برای مقابله با احساسات منفی به کار می گیرد، می پردازد.

عوامل موثر بر شکل گیری انتظارات

انتظارات افراد از یک موقعیت اجتماعی تحت تأثیر مجموعه ای از عوامل قرار می گیرد که ترنر آن ها را به چهار دسته اصلی تقسیم می کند:

  • عوامل جمعیت شناختی: تعداد و ماهیت افراد حاضر در یک موقعیت (آشنا، غریبه، دوستان، خویشاوندان) بر انتظارات ما تأثیر می گذارد. مثلاً در مواجهه با آشنایان، انتظارات کاملاً متفاوتی نسبت به مواجهه با غریبه ها داریم.
  • عوامل ساختاری: روابط پایگاهی، قدرت، منزلت و تراکم ارتباطات در شبکه های اجتماعی، انتظارات را شکل می دهند. موقعیت افراد در سلسله مراتب اجتماعی و میزان نزدیکی یا دوری روابط، بر نحوه تعریف انتظارات ما از تعاملات تأثیر می گذارد.
  • عوامل فرهنگی: نمادها، استانداردها، هنجارها و قواعد احساسات (آنچه هاکشیلد از آن به عنوان قواعد احساس یاد می کند)، دستورالعمل های رفتاری و عاطفی را فراهم می کنند. این عوامل تعیین می کنند که چه احساساتی مناسب ابراز در یک موقعیت هستند و چه نوع واکنش هایی مورد انتظارند.
  • عوامل مبادله ای: همان نیازهای بنیادین انسان هستند که افراد در تعاملات به دنبال برآورده کردن آن ها هستند (نیاز به تأیید، پاداش، عضویت، اعتماد و واقع بودگی). این نیازها به طور مستقیم بر انتظارات ما از نتایج تعاملات تأثیر می گذارند.

نقش خود و شدت احساسات

«خود» در نظریه ترنر نقش محوری در برانگیختگی احساسی ایفا می کند. هرگاه اهمیت «خود» در یک تعامل افزایش یابد و این «خود» مورد تنبیه یا تشویق مستقیم دیگران قرار گیرد، شدت احساسات تجربه شده به مراتب بیشتر خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر تعاملات، بر تصور فرد از هویت و ارزش هایش تأثیر بگذارد، واکنش های عاطفی بسیار قوی تری از خود نشان می دهد.

فرآیندهای انتساب (Attribution)

در شرایطی که ناهمخوانی بین انتظارات و تجارب رخ می دهد، چگونگی «انتساب» این ناهمخوانی، تأثیر بسزایی بر نوع و شدت احساسات دارد. اگر فرد این ناهمخوانی را به خودش نسبت دهد، احساسات (چه مثبت و چه منفی) شدیدتر خواهند شد. مثلاً، سرزنش خود منجر به غم و شرم می شود، در حالی که سرزنش دیگران می تواند به خشم بینجامد.

احساسات اولیه و ثانویه

ترنر با پیروی از کمپر، معتقد است که بسیاری از احساسات پیچیده، از ترکیب های مختلف احساسات اولیه دووجهی ساخته می شوند. این دیدگاه، او را به رهیافت اثبات گرایی در مورد ماهیت احساسات نزدیک می کند، برخلاف رهیافت های ساختمندی اجتماعی که بر خاستگاه فرهنگی احساسات تأکید دارند. ترنر به عنوان نمونه، به شرم و گناه اشاره می کند:

شرم: احساسی است که در آن «خود» اهمیت زیادی دارد. این احساس از ترکیب ناامیدی-ناراحتی (نسبت به خود به خاطر رفتار بی کفایتانه)، خشم به خود، و ترس از نتایج احتمالی آن رفتار ایجاد می شود.

گناه: نیز از همان سه احساس مشابه با شرم (ناامیدی-ناراحتی، خشم به خود، ترس از پیامدها) برانگیخته می شود، اما ترتیب و نسبت ترکیب آن ها متفاوت است. در گناه، بیشتر بر ناتوانی در برآورده کردن انتظارات اخلاقی و ترس از پیامدهای آن تأکید می شود.

جدول زیر، تفاوت در ترکیب احساسات اولیه برای تولید شرم و گناه را نشان می دهد:

احساس ثانویه ترکیب احساسات اولیه (به ترتیب اهمیت)
شرم ۱. ناامیدی – ناراحتی (نسبت به خود به خاطر رفتار بی کفایتانه)
۲. خشم به خود
۳. ترس از نتایج (برای خود)
گناه ۱. ناامیدی – ناراحتی (نسبت به خود به خاطر ناتوانی در برآورده کردن انتظارات)
۲. ترس از پیامدها (برای خود)
۳. خشم به خود

مکانیزم های دفاعی

از آنجا که احساساتی مانند شرم و گناه می توانند بسیار ناخوشایند باشند، انسان ها مکانیزم های دفاعی مختلفی را برای محافظت از «خود» در برابر آن ها به کار می برند. ترنر به سه مکانیزم اصلی اشاره می کند:

  • واپس زدگی/سرکوب (Repression): عقب راندن عاطفه منفی از خودآگاهی. این مکانیزم می تواند سطح انرژی عاطفی را کاهش دهد، اما در صورت انباشت، می تواند به صورت انفجارهای نامتناسب خشم، ترس یا غم آزاد شود.
  • اسناد/فرافکنی (Attribution/Projection): نسبت دادن قصور خود به دیگران یا ساختارهای اجتماعی. این مکانیزم برای رهایی از احساس گناه یا شرم به کار می رود. مثلاً فرد به جای سرزنش خود، دیگران یا سیستم را سرزنش می کند.
  • انتقال (Displacement): جابجایی خشم به افراد یا اهداف کم قدرت تر. اگر فرد نتواند خشم خود را مستقیماً به عامل اصلی (مثلاً یک شخص قدرتمند) ابراز کند، آن را به سمت فرد یا گروهی ضعیف تر منتقل می کند.

ترنر هشدار می دهد که این مکانیزم های دفاعی، در حالی که برای حفظ «خود» فردی مفید به نظر می رسند، می توانند مخل کنترل اجتماعی باشند. اگر افراد به خاطر رفتارهای نادرست یا عدم برآورده کردن انتظارات، احساس شرم و گناه نکنند، نظم اجتماعی به خطر می افتد.

سطوح واقعیت اجتماعی و ارتباط عواطف

یکی از دستاوردهای مهم ترنر، تلاش برای مرتبط ساختن احساسات در سطح خرد با ساختارهای اجتماعی در سطوح میانی و کلان است. او معتقد است که واقعیت اجتماعی در سه سطح مختلف بروز می کند و عواطف در این سطوح جای می گیرند.

سه سطح واقعیت اجتماعی

ترنر واقعیت اجتماعی را در سه سطح متمایز می کند که هر یک دارای نیروهای جهت دهنده خاص خود هستند:

  1. سطح خرد (Micro): این سطح شامل تعاملات رودررو بین افراد است. در این سطح، نیروهای عاطفی، نیازهای بنیادین (تأیید خود، پاداش، اعتماد و غیره)، نمادها، نقش ها، منزلت ها و عوامل جمعیت شناختی/زیستی، جریان تعامل را شکل می دهند. عواطف در این سطح به عنوان نیرویی جهت دهنده عمل می کنند.
  2. سطح میانه (Meso): این سطح شامل واحدهای مشارکتی (مثل گروه های کاری) و دسته بندی ها (مثل گروه های سنی یا جنسیتی) است. نیروهای بخشیده شدن، متمایز شدن و یکپارچگی در این سطح عمل می کنند و به سازماندهی این واحدها و دسته بندی ها کمک می کنند.
  3. سطح کلان (Macro): این بالاترین سطح واقعیت اجتماعی است که شامل عرصه های نهادی (مانند اقتصاد، سیاست)، نظام قشربندی و جوامع بزرگ می شود. نیروهایی مانند جمعیت، تولید، بازتولید، تنظیم و توزیع در این سطح فعالیت می کنند و ساختار کلی جامعه را شکل می دهند.

مفهوم جاگیری (Embeddedness)

مفهوم جاگیری کلید ارتباط بین این سطوح است. ترنر توضیح می دهد که عواطفی که در سطح خرد (تعاملات رودررو) برانگیخته می شوند، مستقیماً تحت تأثیر ساختارهای میانی و کلانی هستند که این تعاملات در آن ها «جاگیر» شده اند. به عبارت دیگر، احساسات فردی تنها محصول یک تعامل لحظه ای نیستند، بلکه ریشه های عمیق تری در نهادها، قشربندی های اجتماعی و فرهنگ های حاکم در سطوح بالاتر دارند. این ارتباط چندسطحی نشان می دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی بر احساسات فردی تأثیر می گذارند و از این رو، جامعه شناسی احساسات نیازمند یک رویکرد جامع نگر است.

نقد و ارزیابی نظریه جاناتان ترنر

نظریه جامع ترنر، با وجود نقاط قوت فراوان و تلاش برای تلفیق دیدگاه های مختلف، خالی از اشکال نیست و مورد نقدهای متعددی قرار گرفته است.

نقاط قوت

نظریه ترنر بی شک چارچوبی قدرتمند و نوآورانه در جامعه شناسی احساسات است. مهم ترین نقاط قوت آن عبارتند از:

  • جامعیت و رویکرد تلفیقی: ترنر به خوبی توانسته است عناصر کلیدی از سنت های نظری متنوع را گرد هم آورد و یک نظریه عام و چندبعدی را برای تبیین احساسات ارائه دهد. این رویکرد از تک علت بینی پرهیز کرده و پیچیدگی پدیده های عاطفی را به رسمیت می شناسد.
  • ارتباط دهی سطوح خرد، میانه و کلان: توانایی ترنر در مرتبط ساختن تبیین کننده های عاطفه در سطوح مختلف واقعیت اجتماعی (از تعاملات فردی تا ساختارهای نهادی)، یک دستاورد بزرگ محسوب می شود و به ما دیدی جامع تر از پدیده های عاطفی می بخشد.
  • تلاش برای ایجاد یک نظریه عام: هدف او برای تدوین یک نظریه عمومی در جامعه شناسی احساسات، یک گام بلند در جهت اعتبار بخشیدن به این حوزه در میان سایر شاخه های جامعه شناسی است.

نقاط ضعف

با وجود این نقاط قوت، نظریه ترنر با چالش ها و انتقاداتی نیز روبرو است که برخی از آن ها عبارتند از:

  • جبرگرایی زیست شناسانه و کلان اجتماعی: منتقدان بر این باورند که ترنر، با تأکید بر ریشه های تکاملی و زیست شناختی احساسات و همچنین تأثیر اجباری ساختارهای کلان، به نوعی جبرگرایی بازگشته است که نقش عاملیت انسانی و توانایی افراد برای تغییر را نادیده می گیرد. این رویکرد گاهی یادآور نظریه پردازانی چون اسپنسر است.
  • خطی، یک جانبه نگر و مکانیکی بودن: برخی منتقدان نظریه ترنر را بیش از حد خطی و مکانیکی می دانند. گویی احساسات صرفاً محصول یک فرمول ریاضی از انتظارات و کیفرها هستند و پیچیدگی های پویای تجربه عاطفی انسانی را به درستی منعکس نمی کند.
  • نادیده گرفتن تحولات جدید جوامع: نظریه ترنر به نظر می رسد به اندازه کافی به تأثیر رسانه های نوین، انفراد اجتماعی، و نقش فعال و خلاق سوژه در جوامع مدرن توجه نکرده است. انسان ها امروزه بیش از پیش درگیر ساختن هویت های خود هستند و لزوماً منفعلانه تابع ساختارها یا غرایز زیستی نیستند.
  • فقدان مشاهدات تجربی کافی: یکی از مهم ترین نقدها، به عدم وجود مشاهدات تجربی کافی برای اثبات قضیه های مطرح شده در نظریه ترنر برمی گردد. اگرچه نظریه او چارچوبی مفهومی قدرتمند ارائه می دهد، اما قابلیت بررسی تجربی بسیاری از ادعاهای آن محل تردید است.
  • عدم توانایی تبیین احساسات طولانی مدت: مدل انتظارات-تجربه ترنر در تبیین احساسات پایدار و طولانی مدت مانند عشق مادام العمر یا غم طولانی مدت پس از فقدان، با چالش روبروست. این گونه احساسات لزوماً از تقابل لحظه ای انتظار و تجربه برنمی آیند.
  • عدم تبیین شدت عواطف در موقعیت های با آگاهی کامل از انتظار: ترنر معتقد است که عدم همخوانی شدید بین انتظار و تجربه منجر به احساسات قوی می شود. اما موقعیت هایی مانند ترس سرباز در نبرد، نشان می دهد که حتی با آگاهی کامل از یک تجربه مورد انتظار ناخوشایند، شدت عاطفه می تواند بسیار بالا باشد که مدل ترنر در تبیین آن به مشکل برمی خورد.

«نظریه ترنر، با وجود جامعیت و رویکرد تلفیقی اش، در تبیین پیچیدگی های پویای تجربه عاطفی انسانی و نقش فزاینده عاملیت فردی در جوامع مدرن، با چالش هایی روبروست.»

نتیجه گیری

کتاب «نظریه های جامعه شناسی احساسات» جاناتان اچ. ترنر، بی شک یک اثر برجسته و تأثیرگذار در حوزه جامعه شناسی معاصر است. ترنر با بینش عمیق خود، ما را به درک این نکته رهنمون می شود که احساسات، پدیده هایی صرفاً فردی و درونی نیستند، بلکه به شکلی ناگسستنی با ساختارها، تعاملات و فرهنگ اجتماعی ما پیوند خورده اند. نوآوری اصلی او در ارائه یک نظریه تلفیقی نهفته است؛ تلاشی جسورانه برای گردآوری و ترکیب نقاط قوت رهیافت های گوناگون در جامعه شناسی احساسات و ساختن چارچوبی جامع که قادر به تبیین پدیده های عاطفی در سه سطح خرد، میانه و کلان واقعیت اجتماعی باشد.

او با معرفی نیازهای بنیادین انسانی، نقش انتظارات و کیفرها در برانگیختگی عواطف، و مکانیزم های دفاعی، ابزارهای تحلیلی قدرتمندی را در اختیار پژوهشگران قرار می دهد. مفهوم «جاگیری» نیز پلی حیاتی بین سطوح مختلف واقعیت اجتماعی ایجاد می کند و نشان می دهد چگونه ساختارهای بزرگ تر بر عواطف فردی تأثیر می گذارند.

با این حال، همان طور که هر نظریه پیشرویی، نظریه ترنر نیز از نقدها و محدودیت هایی خالی نیست. انتقاداتی پیرامون جبرگرایی زیست شناسانه و ساختاری، خطی و مکانیکی بودن رویکرد، عدم پوشش کامل تحولات نوین اجتماعی، و فقدان شواهد تجربی کافی، از جمله چالش هایی هستند که متوجه این نظریه شده اند. این نقدها نشان می دهند که اگرچه ترنر گامی مهم برداشته است، اما هنوز مسیر برای توسعه و تکمیل نظریه های جامعه شناسی احساسات طولانی است.

در نهایت، نظریه ترنر به عنوان یک چارچوب فکری محکم و پرقدرت باقی می ماند که ما را به تفکر عمیق تر درباره ابعاد اجتماعی احساسات وا می دارد. این نظریه، دعوتی است به ادامه پژوهش ها، رویکردهای تلفیقی بیشتر و نگاهی جامع تر به جهان پیچیده عواطف انسانی در بستر جامعه.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات | جاناتان اچ ترنر" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی احساسات | جاناتان اچ ترنر"، کلیک کنید.